سلام.
خیلی وقت بودکه دیگه نمی نوشتم اما امشب بغضم باعث شد بنویسم.
همیشه وبم پناه دل خستگی هام بود امادیگه اینم .........
خیلی وقته جاموندم از تقدیر.خیلی وقته دستای سردم خسته وتنهان.خیلی وقته که ساکتم.خیلی وقته بغض دارم از دلای سنگی آدما.از بی رحمی هاشون.ازاینکه چرا آخراون همه محبت که در حق هرکی کردم نمک خوردن ونمکدون شکستن بود.یه دردای بزرگی توسینمه که داره خفم می کنه.باورم نمیشه از کسایی که حتی تو خوابمم باورم نمی شداینجوری زخم بخورمووقتی پربغضم حتی بغض صدامو متوجه نشن.
وحالا میرسم به این حقیقت که :(من تنهاآشنای یک اتفاقم وجامانده از تقدیروسرشار ازناامیدی)
نمی دونم چرا خدااینقدر ساکته...امااینو میدونم هیچ کارخدا بدون حکمت نیست وصبر احترام به حکمت خداست وخدا جواب این احترامو میده........این جمله رو اینقدرگفتم که دیگه دوستام میگن پس دیگه کی؟!چقدرصبر میکنی!اما من هنوزم اینو میگمو اونا میگن پس چرا خدا جواب احترامت رو نمیده....
خدایاهنوزم باورت دارم اگه بدتر از اینم بشم باورت دارم.دیشب یه لحظه بعد از سکوته شکستن دلم یه لحظه ناشکری کردمو به زمین وزمان گله کردم اما خدایا تو که ازته دلم خبر داری.......
خدایا کمکم کن خم شدم نذار بشکنم...نذار...
خدایا دلم گرفته!به دنبال آشیانه میرم!آشیانه من کجاست!
دله من خسته وتنهاااااااااااااااااااست
خدایا هیچکس صدای فریادمنو نمی شنوه.خدایا دارم میشکنم از درد وغصه....
دله تنها وغریبم طاقت بیار تو می تونی هنوزم کوهی مگه نه..............
وای خدااااااااااااا...وای....
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شدم!ترس من ازگم شدن نیست ترس من ازگرفتن دستیه که بی بهونه رهام می کنه.............
با اینکه دلم از دست کسایی شکسته که باورم نمیشه.از دست اونایی که عاشقانه دوسشون دارم آره هنوزم مینویسم دارم. من واستون توی تمامه لحظه ها زجر کشیدم.گریه سهمه من بود وخنده سهمه شماها.اما من راضی بودم هنوزم راضیم شما آروم باشید من خودم یه روزی آروم میشم.چقدر بچه بودم همیشه می گفتم ارزششو دارید اشکال نداره هرکاری کردم از روی دله سادم بود.خدا دید واستون چیکارا کردم.پس همین بسه.اصلانفهمیدیدچه شبایی تاصبح واسه آرامشوخوشبختیتون خداروصدازدمو ضجه زدم.اماحسرت میخورم حسرت همه چی رو.حسرت تک تک ثانیه هایی که.............
چه داشته هایی رو که حقه من بودن رو از دست دادم واسه خاطره شماها.نمیگم پشیمونم نه اصلا.فقط دلم شکسته.فقط دلم برا خودم میسوزه.همین.
آخ ببخشید خیلی حرف زدم.همین جورکه اشکام اومد نوشتم.
سکوت همیشه علامت رضایت نیست
شاید کسی دارد خفه می شودپشت سنگینی یک بغض
ولی من هنوزم دوستون دارم باهمه دردام.باهمه کاراتون.با همه بغضام.باهمه اون دله شکسته ای که نمی دونم تیکه هاشو از زیر پای کدوماتون بردارم.کاش همه این روزا خواب باشه.اما نه من بیدارم ....بیداره...بیدار...
خدایا کمکم کن....خودت جواب این سکوت واشکا رو بده..........
نظرات شما عزیزان: